.

.

قاچاقچی های مدرن در وایبر و تلگرام

به گزارش خبرآنلاین، مدت زیادی نیست که کابران شبکه های اجتماعی از وایبربه تلگرام کوچ کرده اند.به جز معدود تکس(پیامک) های تبلیغاتی که تبلیغات چی های کشورهای همسایه محصولات خود را هر از گاهی از طریق خط های موبایل ایران معرفی می کنند،صدایی از زنگ وایبر کسی بلند نمی شود.

نایت اسکین

ادامه مطلب ...

پرتقال‌فروش سلامت غذای ایران کیست؟

خبرگزاری تسنیم: سرنوشت فرآورده‌های آلوده غذایی در ایران حکایتی دارد، وقتی که کشف می‌شود، هر سازمان و نهادی این عدم‌سلامت را به‌ گردن دیگری می‌اندازد، چند روز هم هیاهو می‌شود و در نهایت معلوم نمی‌شود: پرتقال‌فروش سلامت غذا در ایران کیست؟

 نایت اسکین

ادامه مطلب ...

حکایت های آموزنده و شیرین از عُرَفا و اُدَبا

یکی از عرفا به دیدن درویشی رفت که آوازه و شهرت او تا آبادی‌های دوردست رفته بود. شامگاه به خانه‌ی درویش رسید. خود را مسافری گم کرده راه معرفی کرد تا به این بهانه «و هم‌نشینی با او» به علّت شهرت او پی‌بَرَد. چندروزی گذشت. «در این مدت» عارف مشاهده کرد که غذای میزبان همیشه اندکی نان خشک با آب است؛ هرچندکه برای مهمان غذای چرب‌تری حاضر می‌کرد، خود همچنان ازنان خشک استفاده می‌نمود.


نایت اسکین

ادامه مطلب ...

حکایت جبر و اختیار از مثنوی معنوی

مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟ صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم. آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار.

    نایت اسکین

ادامه مطلب ...

حکایت عدم دلبستگى پارسا به دارایى

در میان کاروان حج، عازم مکه بودم، پارسایى تهیدست در میان کاروان بود، یکى از ثروتمندان عرب، صد دینار به او بخشید، تا در صحراى منى گوسفند خریده و قربانى کند، در مسیر راه رهزنان خفاجه (یکى از گروه هاى دزدهاى وابسته به طایفه بنى عامر) ناگاه به کاروان حمله کردند و همه دار و ندار کاروان را چپاول نموده و بردند، بازرگانان به گریه و زارى افتادند و بى فایده فریاد و شیون مى زند.


نایت اسکین

  ادامه مطلب ...

حکایت آرزوى پیرمرد صد و پنجاه ساله

در مسجد جامع دمشق با دانشمندان مشغول مناظره و بحث بودم، ناگاه جوانى به مسجد آمد و گفت: در میان شما چه کسى فارسى مى داند؟

همه حاضران اشاره به من کردند، به آن جوان گفتم: خیر است.

گفت : پیرمردى 150 ساله در حال جان کندن است، و به زبان فارسى صحبت مى کند، ولى ما که فارسى نمى دانیم نمى فهمیم چه مى گوید، اگر لطف کنى و قدم رنجه بفرمایى، به بالینش بیایى ثواب کرده اى، شاید وصیتى کند، تا بدانیم چه وصیت کرده است.

    نایت اسکین

ادامه مطلب ...