.

.

تبدیل فایل های pdf فارسی به word با مرورگر گوگل کروم

خیلی وقت بود خودم واسه تبدیل فایل های pdf به word دچار مشکل بودم تقریبا خیلی از نرم افزار های تبدیل معروف رو هم نصب کرده بودم ولی فقط متون انگلیسی و عکس ها رو تبدیل می کرد و متون فارسی رو جابجا و بهم ریخته کپی می کرد ودچار مشکل می شد و تقریبا هیچ راه حلی واسش پیدا نکردم .اما امروز روش تبدیل متون فارسی pdf به word را در صورتی که تصویر نباشد بدون نیاز به نصب نرم افزار خاصی نشان میدهیم . 

نایت اسکین

ادامه مطلب ...

بلایی که کم‌خوابی سرتان‌ می‌آورد

بی‌خوابی در حافظهٔ کوتاه مدت نیز بی تأثیر نیست. با توجه به اینکه حافظهٔ کوتاه مدت بخش مهمی از چرخهٔ یادگیری است، از این‌رو بی‌خوابی می‌تواند تأثیر شگرفی روی توانایی افراد برای به یاد آوردن کلماتی داشته باشد که روز پیش آن‌ها را به حافظهٔ خود سپرده‌اند.

ادامه مطلب ...

سرگذشت عبرت آمیز حضرت عُزیر علیه السلام

سرگذشت عبرت آمیز حضرت عُزیر علیه السلام

 حضرت عُزَیر علیه‏السلام یکى از پیامبران است که نام مبارکش یک بار در قرآن آمده، آن جا که در آیه 30 سوره توبه می خوانیم:

وَ قالَتِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابنُ اللهِ،

یهود گفتند: عُزَیر پسر خدا است.

نیز داستانى در قرآن به طور فشرده (در آیه 295 بقره) راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال آمده که طبق روایات متعدد، این شخص همان عُزیر پیامبر بوده که خاطرنشان می شود.

عُزیر که نامش در لغت یهود عزراء است در تاریخ یهود داراى موقعیت خاصى است. یهودیان معتقدند که با بروز بخت النصر پادشاه بابل، و کشتار وسیع او، وضع یهود در هم ریخت. او معبدهاى آنان را ویران کرد و توراتشان را سوزانید و مردانشان را به قتل رسانید و زنان و کودکانشان را اسیر کرد. سرانجام کورش پادشاه ایران بابل را فتح کرد و روى کار آمد. عُزیر علیه‏السلام نزد او آمد و براى یهود شفاعت کرد، کورش موافقت کرد، آن گاه یهودیان به شهرهاى خود بازگشتند. در این هنگام عُزیر طبق آن چه در خاطرشان مانده بود، تورات را از نو نوشت و خدمت شایانى در بازسازى جمعیت یهود کرد. از این رو یهودیان براى او احترام شایانى قایلند و او را نجاتبخش و زنده کننده آئین خود می دانند.

همچنین موضوع باعث شد که گروهى از یهود را ابنُ الله (پسر خدا) خواندند.

 
ادامه مطلب ...

حکایت ها و داستانهای عبرت آمیز تاریخ

داستانهای کوتاه عبرآمیز تاریخ

آورده‌اند که بهلول بیشتر وقت‌ها در قبرستان می‌نشست از قضا روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، هارون الرشید به قصد شکار از آن محل عبور می نمود ،چون به بهلول رسید گفت: بهلول چه می کنی؟

بهلول جواب داد: به دیدن اشخاصی آمده‌ام که نه غیبت مردم را می‌نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار میدهند.

هارون الرشید گفت: آیا میتوانی از قیامت، صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟

بهلول جواب داد: به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود. هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد.

 
ادامه مطلب ...

داستان پند آموز

روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم.

آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.

سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟

به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهایی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...

مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد.