.

.

حفظ عفت کلام

حفظ عفت کلام

عمران بن نعمان نقل کرده است: حضرت صادق(ع) دوستی داشت که همیشه همراه حضرت بود. روزی در رکاب امام در بازار کفاش ها می رفتند و غلام این شخص که اهل «سند» بود، به دنبالش می رفت، همین طور که می رفتند، آن شخص به عقب سرش نگاه کرد و غلام خویش را ندید. چند بار برگشت و نگاه کرد، باز او را نیافت. خیلی عصبانی و ناراحت شده بود، ناگهان مشاهده نمود که غلام با سرعت می آید (گویا مغازه یکی از کفاش ها نظر غلام را جلب کرده و مدتی در آنجا به نظارت ایستاده بود). وقتی غلام نزدیک شد، یار امام به آن غلام گفت: کجا بودی مادر فلان؟ حضرت تا این کلام را شنید از تعجب دست به پیشانی زد و فرمود: سبحان الله مادرش را به زنا متهم می کنی؟ من خیال می کردم تو خوددار و پارسایی! و اکنون می بینم که ورع و پارسایی نداری!

عرض کرد: قربانت گردم مادرش زنی است از اهل «سند» و مشرک است. حضرت فرمود: مگر نمی دانی که هر ملتی برای خود ازدواجی دارد؟ از من دور شو دیگر نمی خواهم با تو باشم. حضرت اینرا فرمود و از آن مرد دور شد.
عمران بن نعمان به نقل از این داستان می گوید: «دیگر هرگز حضرت را با آن مرد ندیدم که راه برود و همنشین باشد.»(۱)

۱- اصول کافی، ج ۴، ص ۱۶

 

ادامه مطلب ...